پیشینه چهارشنبه سوری و برخی از آیین های سوری

جشن «سور» از گذشته بسیار دور در ایران مرسوم بوده‌است که جشنی ملی و مردمی است و «چهارشنبه سوری» نام گرفته‌است که طلایه‌دار نوروز است.....

ادامه مطلب ...

زن و مرد از دیدگاه شیمی...!!

این عنصر کمتردر طبیعت به صورت آزاد یافت میشود......

این عنصر اکثرا در طبیعت به صورت آزاد و علاف یافت میشود....

ادامه مطلب ...

دو روز مانده به پایان جهان...!

دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد.

داد زد و بد و بیراه گفت!(فرشته سکوت کرد(

آسمان و زمین را به هم ریخت!(فرشته سکوت کرد(

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد(

به پرو پای فرشته پیچید!(فرشته سکوت کرد(

کفر گفت و سجاده دور انداخت!(باز هم فرشته سکوت کرد(

دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد!

این بار فرشته سکوتش را شکست و گفتبدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!

لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کاری می‌توان کرد...؟

فرشته گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را درنیابد، هزار سال هم به کارش نمی‌آید و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن!

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند! می‌ترسید راه برود! نکند قطره‌ای از زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد، بعد با خود گفت: وقتی فردایی ندارم، نگاه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد؟ بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سرو رویش پاشید، زندگی را نوشید و بویید و چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد و می‌تواند...

او در آن روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی ‌را به دست نیاورد، اما... اما در همان یک روز روی چمن‌ها خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن‌هایی که نمی‌شناختنش سلام کرد و برای آن‌ها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.

او همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!

او همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خد ا نوشتند: او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود       .

چهار شنبه سوری

بازم سلام.

خوب قرار شد از این به بعد مطالبمون یه کم بهاری تر بشه و یه جورایی به عید ربط داشته باشه( البته نه همشون ).

یکی از آداب و رسومی که چند قدم مونده به عید معمولا در سراسر ایران عزیزمون برگزار میشه "چهارشنبه سوری" هست.

توی این مطلب یه کم میخوام درباره ی چهارشنبه سوری و فلسفه و قدمتش واستون بنویسم....

لطفا ادامه مطلب رو حتما بخونین.مطمئن هستم که خوشتون میاد....

ادامه مطلب ...

پیشنهاد

سلام دوستان.

آره دیگه.کم کم داره بوش میاد,همونی که هممون منتظرش بودیم.اگه یه کم بیشتر دقت کنید صداشم میشنوین.اون چیه که هم بو داره و هم صدا؟؟؟

هرچی که به آدم نزدیک تر میشه آدم بیشتر درکش میکنه؟ (ای بابا فکر بد نکنین...)

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی....

منظورم عیده.عید نوروز.

همه چیز رنگ و بوی تازه ای پیدا کرده .همه چیز و همه کس در شرف یه تغییر بزرگ هستن, یه تحول...

همه در تکاپو هستند.میان و میرن.مثل اینکه دارن واسه یه اتفاق بزرگ خودشونو آماده می کنن.یه اتفاقی که با هر بار اتفاق افتادنش نه تنها کهنه نمی شه و از مد نمیفته بلکه بهتر و زیباتر و دوست داشتنی تر میشه.کمتر کسی میشه که از نوروز و عید شاد نشه و ازون لذت نبره.این روزا مردم رو می بینی که بیشتر به خیابون میرن و بیشتر خرید میکنن.از خرید لباس و پوشاک گرفته تا آجیل و شیرینی وهزار جور چیز دیگه.تو خونه کم که میان مشغول خونه تکونی هستن و خلاصه هرکس به طریقی داره آماده میشه...

گفتم ما هم از اونا عقب نمونیم و یه کاری کرده باشیم.گفتم بهتره که تو این روزا وبلاگمون حال و هوای خودشو عوض کنه و یه کم بهاری تر بشه.از امروز سعی دارم مطالبی رو که میذارم یه جورایی به عید و نوروز ربط داشته باشه.

آخه میدونین ما تا حالا دست کم 18 بار نوروز رو جشن گرفتیم اما تا به حال کمتر شده که به نوروز فکر کرده باشیم.که اصلا نوروز چیه ؟از کجا اومده؟چرا ما این روز رو جشن می گیریم؟ آداب و رسوم این جشن چیه؟چه کارایی توی این ایام انجام میشه و خلاصه از این جور چیزا...

امیدوارم که شما دوستان و مهندسین شیمی از این موضوع استقبال کنین...

با تشکر. بهاری باشید.    

شعبده بازی با شیمی

دوستداران علم شیمی بخوانند….

با یک میله شیشه ای شمع روشن می شود !!!

شعبده‌باز با یک نمایش عجیب و باور نکردنی تماشاگران را غرق در شگفتی می‌سازد. نمایشی که اجرای آن کاملاً غیرممکن به نظر می‌رسد. او شمعی را روی میز قرار می‌دهد، و نوک یک میله شیشه خیلی معمولی (همزن) را به فتیله آن می‌زند. شمع روشن می‌شود! چرا؟

با آنکه نمایش خیلی خارق‌العاده به نظر می‌رسد، ولی اجرایش ساده است، به طوری که شما )مهندسان و عاشقان شیمی ) نیز می‌توانید موفق به انجام آن شوید. کافی است که ابتدا وسایل زیر را آماده کنید: اولاً دو یا سه گرم کلرات پتاسیم، و همان مقدار قند، که هر دو را به طور مجزا به صورت پودر در آورده‌اید. ثانیاً یک شمع درشت معمولی، که حتی‌الامکان فتیله آن کمی کلفت‌تر از معمول باشد (این شمع نباید قبلاً مورد استفاده قرار گیرد). ثالثاً چند گرم اسیدسولفوریک خیلی غلیظ، پس از تهیه این وسائل، قبلاً فتیله را به کمک یک سوزن، کاملاً از هم باز کنید، به طوری که تارهای آن جدا از هم باشند. سپس کلرات پتاسیم و قند را – که به طور جداگانه در هاون کوبیده، و به صورت پودر نرم درآورده‌اید – با هم مخلوط کنید (اگر این دو ماده را با هم در هاون خرد کنید، امکان انفجار وجود دارد). این مخلوط را از قبل روی فتیله شمع بریزید، به طوری که این ذرات لابه‌لای تارهای فتیله را به خوبی پر کنند. و چون این دو ماده سفید بوده، و همرنگ فتیله شمع هستند، مسلماً کسی از این آماده‌سازی آگاه نخواهد بود.

و حالا بدون اینکه کسی مطلع باشد، سر یک همزن شیشه‌ای را در اسیدسولفوریک غلیظ فرو ببرید، و بلافاصله به فتیله شمع بزنید. چون براده قند در مجاورت کلرات پتاسیم است، به کمک اسید سولفوریک آتش خواهد گرفت، شمع روشن می شود.  

عشق

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

****
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید

چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

****
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه

که جان را و جهان را بیاراست خدایا

****

زهی شور زهی شور که انگیخته عالم

زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا

****
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران

زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا

****
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم

ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

****
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون

دگربار دگربار چه سوداست خدایا

****
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم

چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا

****
چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل​ها

غریبست غریبست ز بالاست خدای

****
خموشید خموشید که تا فاش نگردید

که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

( جلال الدین محمد بلخی_ مولانا)

چند جمله از چارلی چاپلین

·        بزرگ ترین الماس جهان آفتاب است،که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد.چارلی چاپلین

 

·        مردمان روی زمین استوار ، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند .چارلی چاپلین

 

·        دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید. چارلی چاپلین

 

·        برهنگی بیماری عصر ماست. چارلی چاپلین

 

·        حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند. چارلی چاپلین

 

·        وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد ،شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید. چارلی چاپلین

 

·        فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلمهایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد. چارلی چاپلین

 

·        درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است . چارلی چاپلین

دریچه

ما چون دو دریچه، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده

عمر آینه‌ی بهشت، اما ... آه
بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه‌ها بسته ست

نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد

( مهدی اخوان ثالث )           

 

داستان پسرک شیطون

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!

در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید

با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد..

او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان
بود، به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

«« دوستت دارم بابایی»»

…..                                     

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد   !!

غزل دلتنگی

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قـرار من و من عـین عـبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

( دکتر قیصر امین پور )

دانستنی ها (قسمت اول)

با یک مداد معمولی خطی به طول 58 کیلو متر می توان کشید!!!!
تجربه نشان داده است که مرغ با شنیدن صدای موسیقی بزرگترین تخم را می گذارد!!!
تمام خرس های قطبی چپ دست هستند!!
جگر تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن بر داشته شود دوباره رشد می کند.
چشم انسان می تواند 10 میلیون رنگ مختلف را ببیند و از هم تشخیص دهد.
حس بویایی سگ با حس بویایی مورچه برابری می کند!!!
حلزون ها می توانند 3 سال متوالی بخوابند.
در شیلی صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است
زبان مقاوم ترین ماهیچه بدن است
فندک قبل از کبریت اختراع شد!!!!!
قرنیه چشم تنها قسمت بدن است که خون ندارد.
قلب انسان در هنگامه عطسه به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد!!!
حس بویایی خرس تقریباً صد برابر قوی تر از حس بویایی انسان است.
حنجره زرافه تار صوتی ندارد و گنگ است!!!!
خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که بدون بر گشتن به عقب می توانند پشت سر خود را ببینند!!
خوک ها به لحاظ بدن قادر به دیدن آسمان نیستند.
زنبور عسل دو معده دارد یکی برای جمع آوری عسل و دیگری برای هضم غذا!!!
شهر مکزیک سالانه بیست و پنچ سانتیمتر نشست می کند.
قلب میگوها در سر آنها قرار دارد!!
کرم های ابریشمی در 56 روز 6000برابر خود غذا می خورد!!!!!
گونه ای از خرگوش قادر است 12 ساعت پس از تولد جفت گیری کند.
موشهای صحرایی چنان تکثیر می کنند که در عرض 18ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند!!!!!
موشهای صحرایی سالانه یک سوم منابع و ذخایرغذایی جهان را نابود می سازند.
لایه پوستی که آرنج دست را پوشانده در هر ده روز یکبار عوض می شود.
ناخن های انگشتان دست تقریباً چهار برابر ناخن های پا رشد می کند!!
یک زنبور عسل باید روی چهار هزار گل بشیند تا بتواند به اندازه یک قاشق عسل تهیه کند!!!

جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.