گفتیم زنده‌ایم، ولی جان نداشتیم

یک‌عمر غیر دیده گریان نداشتیم
پیراهنی ز یوسف کنعان نداشتیم

عمر عزیز صرف دریغ گذشته شد
فرصت گذشت و همت جبران نداشتیم

سودای‌مان هماره خدا بود و نان و عشق
اما برای این‌همه امکان نداشتیم

اثبات بی‌گناهی خود را به روز حشر
جز اشک خون اقامه برهان نداشتیم

دندان حرص تیز، ولی نان نبودمان
نان آن‌دمی رسید که دندان نداشتیم

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و... انسان نداشتیم

امروزمان سیاه و مصیبت نبود اگر
تاریخ پرشکوه و درخشان نداشتیم

مؤمن به نفس کافر خود می‌شدیم کاش
کاری به مشرکان مسلمان نداشتیم

گفتند: «زنده‌اید»، بگویید زنده‌ایم
گفتیم زنده‌ایم، ولی جان نداشتیم

 

 سیدعبدالجواد موسوی 

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد
 
 بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
یا سیل می بارد و یا باران ندارد
 
بابا انار و سیب و نان را می نویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد 

انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد 

بنویس کی آن مرد در باران می آید
این انتظار خیسمان پایان ندارد
 
ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد 

 

غلامعلی شکوهیان 

پدر از معضلات اجتماعی است

همان‌طوری که مادر حدس زد شد
پدر آمد به شهر و نابلد شد

به شهر آمد، بساط واکس واکرد
نشست آنجا که معبر بود، سد شد

پدر را شهرداری آمد و برد
بساطش ماند بی‌صاحب، لگد شد

پدر از معضلات اجتماعی است
که تبدیل‌ِ به شعری مستند شد

و بعد آمد کوپن بفروشد اما
شبی آمد به خانه گفت بد شد

دوباره ریختند و جمع کردند
خطر از بیخ گوشم باز رد شد

پدر جان کند و هی از خستگی مرد
نفس در سینه‌اش حبس ابد شد

به مادر گفت من که رفتم اما
همان‌طوری که گفتی می‌شود شد

به یاد روی ماهش بودم امشب
نشستم گریه کردم جزر و مد شد

مریم آریان 

جوابه صندلی داغه 3

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صندلی داغ 5

توحید توانگر که کَماکان متواریه ( البته نگران نباشید سرویس های اطلاعاتی دنبالشن و روی صندلی خواهد نشست! ) اما از امروز تا آخر ماه سوالاتونو از جواد فاضلی بپرسید 

 

جواد از همکنون تا زمان پاسخگویی بازداشت خواهد بود ( جهت جلوگیری از تکرار مورد آقای توانگر)

ماشین نو مبارک

اگه (انشاالله به زودی) یه ماشین بخرید ، اولین چیزی که براش میخرید چیه؟  

    

سایر مواردُ نام ببرید 

توحید فرار کرد!

 

متاسفانه توحید توانگر از دیروز متواری شده! 

 

اگه پیداش کردیم حتما روی صندلی داغه میشونیمش !!!

 

 

 

  

 از یابنده تقاضا میشود فرد مورد نظر را روی صندلی داغ بنشاند (البته زنده اش بهتره)

 

 

 

 

 

هارپ (haarp)

 

 هارپ در یک کلمه ،یک مشت میله هست که هر غلطی میشه باهاش بکنی ! از جنگ تا زلزله

 

 

توضیح مفصل در ادامه!!! 

 

 

 

ادامه مطلب ...

به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم 

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم 

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم 

آخریم منزل ما کوچه سرگردانی است
در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم 

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم...

 

فاضل نظری