از چشمهای من هیجان را گرفته اید
این روزها عجب خودتان را گرفته اید
اردیبهشت نیست که اردی جهنم است
لبهای سرختان که دهان را گرفته اید
به چرت و پرت و فحش و ... ببخشید مدتی ست
از شعرهام لحن و بیان را گرفته اید
خانم! جسارت است ببخشید یک سوال
با اخمتان کجای جهان را گرفته اید؟
خانم ! شما که درس نخواندید ....پس کجا
کی دکترای زخم زبان را گرفته اید
خانم! جواب نامه ندادید بس نبود؟
دیگر چرا کبوترمان را گرفته اید
خانم! عجالتا برویم آخر غزل
نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید
سید مهدی موسوی
نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
فاضل نظری
- قبل از ازدواج:
مرد: دیگه نمی تونم منتظر بمونم
زن: می خوای از پیشت برم؟
مرد: فکرشم نکن.
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته.
زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟
مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟
زن: منو مسافرت می بری؟
مرد: مرتب.
زن: منو کتک می زنی؟
مرد: به هیچ وجه.
زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟
۲- بعد از ازدواج: همین متن رو از پایین به بالا بخونید .
ببخشید میدونم تکراریه ولی هنوزم قابل تأمّله!!!
این سری دو نفر رای کافی (بالای ده رای) رو آوردند : توحید توانگر و جواد فاضلی
این هفته توحید توانگر ، هفته بعد جواد فاضلی
ولی اونایی که به "هرکی شما بگین" رای دادن که اسم کسی رو نگفتن!!!
طبق مراسم قبلی تا جمعه ۲۱ام سوالاتونو بنویسید
(البته انتظار ۶۰ رای نداشتم)
ای آینه ی هر چه غزل، هر چه قصیده
دلبازترین پنجره ی رو به سپیده!
ای در نفست قونیه در قونیه اشراق
از دست خدا باده ی الهام چشیده
ای گندم بی معصیت، ای عصمت معصوم
دستان تو باغی ست پراز سیب رسیده
هم جان تو از مستی و اخلاص ، لبالب
هم شعر تو آمیزه ای از عشق و عقیده
فیروزه ی بازار سخن، یوسف نایاب!
یک شهر خریدار شماییم ندیده
عطار زمان! تیغ زبان تیز کن - امشب
خواب مغولان دیدم و سرهای بریده!
علیرضا قزوه
به دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، به پاس محبتها ومهربانی هایش
پیامک گرام
این یه سامانه وسیع انتقال داده ، اخبار و البته پیام هست که با حداقل ارتباط اعضا اطلاعاتو انتقال میده . اینطور که هرکسی توی یکی از این دایره ها به طور ثابت قرار میگیره و فقط با یک ، دو یا سه نفر ارتباط داره(که با فلش به هم وصل هستند) .
مطمئناً هر کدوم از شما شماره یکی یا دو تا از همکلاسیاتونو دارید ، پس میتونید توی این خونه ها جای بگیرید تا در مواقع ضروری (مثل شب امتحان!!! ) خبرها سریع منتقل بشه!
دو نکته :
یک)معمولا خبرها به صورت پیامک منتقل میشه که نشانه آن هم وجود # یا $ اول پیام است. خواهش میکنم از رسیدن آن ها مطمئن شوید، که میتوان از دادن یک miss call استفاده کرد.
دو)خانه های آبی پررنگ برای آقایان ، آبی کمرنگ برای خانمها ، و خانه های سبز قبلاً پر شده اند!!!
پس تو نظرات ،اگه میخواهید شرکت کنید، اسمتونو و جاتونو بگید!
با تشکر
بعد:
آخرین اخبار حذف صفر از واحد پول در ادامه مطالب
جالب ترین اخبار:
|
به صحرایی دگر خواهم نهاد امشب سر خود را
ز خاطر میبرد این رود وحشی بستر خود را
شبیه کودکی ماتِ خیابانهای تهرانم
که ناغافل رها کردهست دست مادر خود را
پشیمانیست پیشانینوشتم؛ پیش طالعبین
عرق میریزم و پایین میاندازم سر خود را
زمین سنگ صبورت نیست، آه ای ابر سرگردان
مریز این گونه زیر دست و پا خاکستر خود را
زمین سنگیست، من خوابم نخواهد برد، میدانم
ولی بالش نخواهم کرد بالِ پرپر خود را
محمد مهدی سیار
سلام به بچه های گل م.شیمی...
یه اردو گذاشتیم واسه همدان. 29 شهریور تا 2 مهر.
هزینش هم علی الحساب 20000 تومن هست...
ظرفیتش داره پر میشه.اگه میخواین بیاین همین امروز یا حداکثر تا فردا برین ثبت نام کنین..
واسه ثبت نام باید برین دانشکده خودمون.طبقه پنجم.دفتر معاوت آموزشی.پیش منشی دفتر خانم پاداش نیک....
در سفر تشنگی به آب رسیدیم
خسته تر از خستگی به خواب رسیدیم
عشق طلوعی دوباره کرد و من و تو
در شب ظلمت به آفتاب رسیدیم
شعله یک حس ناشناخته گل کرد
تا به تمنا، به التهاب رسیدیم
آن همه دلبستگی به واژه بدل شد
واژه به واژه به شعر ناب رسیدیم
در تب تشویش، بین ماندن و رفتن
ما به معمای بی جواب رسیدیم
طاقت ماندن نبود و تاب جدایی
چون به دوراهی انتخاب رسیدیم
خسته و سرگشته هر طرف که دویدیم
باز به سرچشمه سراب رسیدیم
قصه ما هرچه تلخ، هرچه که شیرین
زود به پایان این کتاب رسیدیم!
محمدرضا ترکی