عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

خلقــی شده بر بام ها در جست وجوی ماه نو

               پرسم  مگر سیر آمدی زان لقمه های جان فزا

پرســی ازین پرسی ازآن ، دیدی مه شوال را ؟

               این ســان تکاپو مــــی کنی تا در ببندد روی ما

ما را به مــاه آسمـان کی می رود چشم و نظر

               هر دم تمـاشــا مــی کنم رخسار آن مه پاره را

ما را بــه دل ایــن آرزو ، چـــون بندگان خاص او

              بر روزه مـانم سال و مــه باشـــد مرا قوت وغذا

از ســـــوی او در کوی او بــر مـــاهروی روی او

              هر دم تماشاگر شوم ، شاید نظـــر دارد بــه ما 

 

پیشاپیش عیدتان مبارک باد 

ادامه مطلب ...

تشخیص هویت ۴

 

 ذاکر کدومه و تو چه مراسمی هست؟

 

 

 

 

 

 

Chinese Name Confusion

? Caller: Hello, can I speak toAnnie Wan

 

.Operator: Yes, you can speak to me
 

! Caller: No, I want to speak toAnnie Wan
 

 Operator: Yes I understand you want to speak to anyone.You can speak to me. Who is this 


Caller: I'm Sam Wan. And I need to talk toAnnie Wan!It's urgent
Operator: I know you are someoneand you want to talk toanyone! But what's this urgent matter about

Caller: Well... just tell my sisterAnnie Wanthat our brotherNoe Wanwas involved in an accident.Noe Wangot injured and nowNoe Wanis being sent to the hospital.


Operator: Look, if no onewas sent to the hospital, then the accident isn't an urgent matter! You may find this hilarious but I don't have time for this!
Caller: You are so rude! Who are you?
Operator: I'm Saw Ree.
Caller:Yes! You should besorry. Now give me your name!!
Operator: That's what I said. I'm Saw Ree.
Caller:Oh.....God.......!!!!!!

گفتیم زنده‌ایم، ولی جان نداشتیم

یک‌عمر غیر دیده گریان نداشتیم
پیراهنی ز یوسف کنعان نداشتیم

عمر عزیز صرف دریغ گذشته شد
فرصت گذشت و همت جبران نداشتیم

سودای‌مان هماره خدا بود و نان و عشق
اما برای این‌همه امکان نداشتیم

اثبات بی‌گناهی خود را به روز حشر
جز اشک خون اقامه برهان نداشتیم

دندان حرص تیز، ولی نان نبودمان
نان آن‌دمی رسید که دندان نداشتیم

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و... انسان نداشتیم

امروزمان سیاه و مصیبت نبود اگر
تاریخ پرشکوه و درخشان نداشتیم

مؤمن به نفس کافر خود می‌شدیم کاش
کاری به مشرکان مسلمان نداشتیم

گفتند: «زنده‌اید»، بگویید زنده‌ایم
گفتیم زنده‌ایم، ولی جان نداشتیم

 

 سیدعبدالجواد موسوی 

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد
 
 بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
یا سیل می بارد و یا باران ندارد
 
بابا انار و سیب و نان را می نویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد 

انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد 

بنویس کی آن مرد در باران می آید
این انتظار خیسمان پایان ندارد
 
ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد 

 

غلامعلی شکوهیان 

پدر از معضلات اجتماعی است

همان‌طوری که مادر حدس زد شد
پدر آمد به شهر و نابلد شد

به شهر آمد، بساط واکس واکرد
نشست آنجا که معبر بود، سد شد

پدر را شهرداری آمد و برد
بساطش ماند بی‌صاحب، لگد شد

پدر از معضلات اجتماعی است
که تبدیل‌ِ به شعری مستند شد

و بعد آمد کوپن بفروشد اما
شبی آمد به خانه گفت بد شد

دوباره ریختند و جمع کردند
خطر از بیخ گوشم باز رد شد

پدر جان کند و هی از خستگی مرد
نفس در سینه‌اش حبس ابد شد

به مادر گفت من که رفتم اما
همان‌طوری که گفتی می‌شود شد

به یاد روی ماهش بودم امشب
نشستم گریه کردم جزر و مد شد

مریم آریان 

صندلی داغ 5

توحید توانگر که کَماکان متواریه ( البته نگران نباشید سرویس های اطلاعاتی دنبالشن و روی صندلی خواهد نشست! ) اما از امروز تا آخر ماه سوالاتونو از جواد فاضلی بپرسید 

 

جواد از همکنون تا زمان پاسخگویی بازداشت خواهد بود ( جهت جلوگیری از تکرار مورد آقای توانگر)

ماشین نو مبارک

اگه (انشاالله به زودی) یه ماشین بخرید ، اولین چیزی که براش میخرید چیه؟  

    

سایر مواردُ نام ببرید