بوی جان
می آید اینک از نفس های بهار
دستهای پر گل اند این شاخه ها ؛ بهر نثار
با پیام دلکش " نوروزتان پیروز باد "
با سرود تازه " هر روزتان نوروزباد
"
شهر سرشار است از لبخند ؛ از گل ؛ از امید
تا جهان باقی ست این آئین جهان افروز باد
فریدون مشیری
لطفا برای دیدن سایر اشعاربه ادامه مطلب مراجعه کنید
بوی جان
می آید اینک از نفس های بهار
دستهای پر گل اند این شاخه ها ؛ بهر نثار
با پیام دلکش " نوروزتان پیروز باد "
با سرود تازه " هر روزتان نوروز باد
"
شهر سرشار است از لبخند ؛ از گل ؛ از امید
تا جهان باقی ست این آئین جهان افروز باد
فریدون مشیری
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
بهار وقتی که
از پنجره سرک می کشد
بی آن که بخواهی یاد بنفشه و یاس و
اقاقی دارد
کاش زودتر رسد آن روز ؛ که شمیم بهار را
از پیراهن یوسف سفر کرده بشنویم
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
بر چهره ی گل نسیم نوروز
خوش است
بر طرف چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست
خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است
خیام
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
مبارک تر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهل زن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست یا ملک یا آدمیزاد
پری یا آفتاب عالم افروز
ندانستی که ضدان در کمینند
نکو کردی علارغم بدآموز
مرا با دوست ای دشمن وصال است
تو را گر دل نخواهد دیده بردوز
شبان دانم که از درد جدایی
نیاسودم ز فریاد جهان سوز
گر آن شب با وحشت نمی بود
نمی دانست سعدی قدر این روز
سعدی
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
طوفان گل
و جوش بهار
است ببینید
اکنون که جهان برسرکار است ببینید
این آینه هایی که نظر خیره نمایند
در دست کدام آینه دار است ببینید
صائب تبریزی
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
هان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده
فره بخت اوی
به
جمشید بر گوهر
افشاندند
مر آن روز را روز نو
خواندند
سر
سال نو هرمز
فرودین
بر آسوده از رنج
تن، دل ز کین
به نوروز نو
شاه گیتی
فروز
بر آن تخت بنشست
فیروزروز
بزرگان
به شادی
بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
فردوسی توسی
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
بوی باران
بوی
سبزه
بوی
خاک
شاخه
های شسته
باران
خورده پاک
آسمان
آبی و ابر سپید
برگ
های سبز بید
عطر
نرگس
رقص
باد
نغمه
ی شوق پرستوهای شاد
خلوت
گرم کبوترهای مست
نرم
نرمک میرسد اینک بهار
میرسد
اینک بهار
خوش
به حال روزگــار
خوش
به حال چشمه ها و دشت ها
خوش
به حال دانه ها و سبزه ها
خوش
به حال غنچه های نیمه باز
خوش
به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش
به حال جام لبریز از شراب
خوش
به حال آفتــاب گوشه حصار
ای
دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای
دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای
دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر
نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت
رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت
رنگش میشود هفتاد رنگ
1390مبارک1390مبارک1390مبارک1390مبارک1309مبارک
ز کوى یار می آید نسیم باد نوروزى
از این باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى
چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مى لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزى
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانى
به گلزار آى کز بلبل غزل گفتن بیاموزى
چو امکان خلود اى دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزى و بهروزى
طریق کام بخشى چیست ترک کام خود کردن
کلاه سرورى آن است کز این ترک بردوزى
سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آى
که بیش از پنج روزى نیست حکم میر نوروزى
ندانم نوحه قمرى به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمى دارد شبانروزى
می اى دارم چو جان صافى و صوفى می کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزى
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین اى شمع
که حکم آسمان این است اگر سازى و گر سوزى
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقى که جاهل را هنیتر می رسد روزى
مى اندر مجلس آصف به نوروز جلالى نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزى
نه حافظ می کند تنها دعاى خواجه تورانشاه
ز مدح آصفى خواهد جهان عیدى و نوروزى
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزى
حافظ
سلام محمد
اگه از فریدون مشیری بازم شعر داری بزن تو وبلاگ......خیلی با حاله