تشخیص هویت

این عکس تازه از ژارتی لو رفته  

این شبیه کیه؟؟!!!!!! 

بدون شرح

   

 

 

 

افسران - کم آوردن فرشته ی مرگ در برابر جنایتهای بوداییها...   
 
 
 

  

بدون شرح

  

 

 

افسران - کشتار مسلمانان در میانمار و چشم پوشی مدعیان دفاع از حقوق بشر-هیلاری کلینتون و آنگ سان سوچی

 

  

افسران - عامل جنایات بوادئیان افراطی علیه مسلمانان در میانمار _ کاریکاتور

 

 

افسران - کم آوردن فرشته ی مرگ در برابر جنایتهای بوداییها...  
 
 
 
 
افسران - کاریکاتور// کشتار مسلمانان میانمار

 

 

بدون شرح

اسلحه من دیگر قلم نیست، کیبورد کامپیوتر است.

سالها است دانشمندان به دنبال ریشه های علمی روزه می گردند و تاکنون موفق شده اند به نتایج حائز اهمیتی دست یابند که به فواید روزه تاکید می کند.

به گزارش مهر، بسیاری از ادیان به فریضه روزه تاکید کرده اند. از این رو، بسیاری از دانشمندان سالها است به دنبال ریشه های علمی این باور دینی می گردند و تاکنون به نتایج قابل توجهی دست یافته اند که همگی مهر تائیدی بر فواید روزه داری است.

کاهش خطر بیماریهای قلبی

اوایل آوریل سال جاری گروهی از پژوهشگران موسسه قلب مرکز پزشکی "اینترمانتین" آمریکا با تحقیق بر روی 230 نفر نشان دادند که روزه برای سلامت بدن مفید است و به خصوص روزه های دوره ای منظم خطر بروز بیماریهای قلبی عروقی را کاهش می دهند.

این محققان به منظور دستیابی به این نتایج برای داوطلبان 24 ساعت روزه تجویز کردند که در این مدت تنها می توانستند آب بنوشند.

پس از این 24 ساعت، داوطلبان می توانستند به مدت 24 ساعت رژیم غذایی عادی داشته باشند. نتایج این تحقیقات نشان داد که در دوره روزه هم سطوح کلسترول بد (LDL) و هم سطوح کلسترول خوب (HDL) بالا رفت.

این محققان در این خصوص توضیح دادند: "روزه موجب استرس و گرسنگی می شود. به همین دلیل ارگانیسم کلسترول بیشتری آزاد می کند و به جای گلوکز، اجازه استفاده از چربی بدن را به عنوان یک منبع انرژی می دهد. به این ترتیب تعداد سلولهای چربی کاهش می یابد. این جنبه مهم است چراکه منجر به کاهش چربی و کاهش احتمال توسعه مقاومت انسولینی یا دیابت می شود."

نتایج این تحقیقات تائید کرد که همچنین روزه اثراتی بر روی تولید بیشتر هورمون رشد (HGH) می گذارد و یک اثر حفاظتی در مورد ساختمان عضلانی و تعادل متابولیکی دارد.

به طوریکه در مدت 24 ساعت روزه، سطوح هورمون رشد به طور متوسط هزار و 300 درصد در زنان و دو هزار درصد در مردان افزایش داشت.

به گفته این محققان، روزه های دوره ای منظم می توانند سطوح پارامترهایی که منجر به افزایش خطر توسعه بیماریهای مزمن می شوند را کاهش دهد.

این بررسیها نشان داد افرادی که به طور مرتب روزه می گیرند نسبت به کسانی که روزه نمی گیرند 58 درصد با خطر کمتری در بروز بیماریهای شریانی و قلبی مواجهند.

روزه حس بویایی را قوی می‌کند

همزمان گروهی از دانشمندان آمریکایی دانشگاه کالیفرنیا در ساندیگو در بررسیهای خود نشان دادند که حس بویایی در زمان گرسنگی و روزه تقویت می شود.

در این مکانیزم، یکسری از پالسهایی که سیستم عصبی را در پاسخ به رایحه ها تحریک می کنند به حس بویایی اجازه می دهند که برای کسب غذا تواناتر شوند.

از سویی دیگر این سیستم می تواند در تحریک اشتها در سالمندان و افراد بی اشتها مورد استفاده قرار گیرد. "وانگ جینگ"، استاد زیست شناسی دانشگاه کالیفرنیا و سرپرست این تیم تحقیقاتی در این خصوص اظهار داشت: "بویایی کمک مهمی به درک کیفیت غذا می کند و عمیقاً بر روی غذاهایی که انتخاب می کنیم اثر می گذارد."

راهکار جدید استاد ایرانی دانشگاه مونستر برای درمان آلزایمر با روزه داری

در سال 2009، علی گرجی استاد ایرانی دانشگاه مونستر آلمان با استفاده از روزه داری تحقیقاتی را برای درمان بیماریهایی چون آلزایمر، پارکینسون و سردردهای میگرنی انجام داد.

بررسیهای این محقق ایرانی نشان داد که پس از 12 تا 14 ساعت روزه داری، آشامیدن باعث ایجاد امواج قوی در مغز می شود.

این امواج 10 تا 20 برابر امواج معمولی مغز است. تحقیقات اولیه این دانشمند نشان داد که گرسنگی و تشنگی طولانی باعث افزایش حساسیت پذیری قشر مغز می شود.

گرجی با تاکید بر اینکه می توان با استفاده از این خاصیت در درمان مبتلایان به بیماریهای آلزایمر و پارکینسون اقدام کرد، اظهار داشت: "تحقیقات ما نشان داد که روزه داری در درمان و پیشگیری این بیماریها موثر است ضمن آنکه این موجها می تواند در مقاوم سازی سلولهای عصبی مغز در برابر سکته های مغزی موثر باشد."

استاد دانشگاه مونستر همچنین بر اثرات مثبت روزه داری در درمان سردردهای مزمن میگرنی تاکید کرد و ادامه داد: "نتایج این پژوهش نشان می دهد که روزه داری می تواند به عنوان یکی از روشهای موثر در درمان سردردهای میگرنی استفاده شود."

روزه سلولهای سالم را در مقابل شیمی درمانی حفظ می کند

در سال 2008 دانشمندان آمریکایی و ایتالیایی در تیم تحقیقاتی والتر لونگو از دانشگاه کالیفرنیا و بیمارستان "گاسلینی" در جنوا نشان دادند که گرفتن روزه می تواند به عنوان یک اسلحه موثر در مبارزه با کاهش وزن ناشی از شیمی درمانی در بیماران سرطانی به کار رود.

این دانشمندان نوعی الگوی جادویی را کشف کردند که سلولهای سالم در پی محدودیت کالری از خود نشان می دهند و به این ترتیب سلولهای سالم می توانند در مقابل صدماتی که در اثر شیمی درمانی به آنها وارد می کنند از خود دفاع کنند.

این پژوهشگران در بررسیهای مشاهده کردند که سلولهای سالم در زمان روزه، تمام انرژیهای در دسترس را برای ادامه حیات خود مورد استفاده قرار می دهند و بنابراین در مقابل شیمی درمانی نسبت به سلولهای سرطانی از خود مقاومت بیشتری نشان می دهند.

به اعتقاد این دانشمندان، روزه می تواند سلولهای سالم را در حالت سکوت نگه دارد و به این ترتیب در دوره ای که سلولها در انتظار پایان یافتن روزه هستند، می توانند مقاومت خود را برای ادامه حیات افزایش دهند.

این درحالی است که سلولهای سرطانی که طبیعت آنها به گونه ای است که نمی توانند انرژی ذخیره کنند در دوره روزه فعالیت و رشد آنها بسیار ضعیف می شود و چون تحت شیمی درمانی قرار دارند می توانند سریعتر نابود شوند، درحالی که سلامت سلولهای سالم همچنان حفظ می شود.

۲۰+۳۰ راه برای بازی با اعصاب دیگران!!

1- روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن

2- سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند

3- وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

4- وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین

5- کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید

6- وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

7- جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین

8- روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین

9- وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین

10- ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین 
ادامه مطلب ...

تست هوش !!!

4 تا سوأل هستش. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری، حالا بزار ببینیم، چقدر باهوش هستی.
آماده ای؟
برو پایین تر.....


سوأل اول :فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

پاسخ:
اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.



سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی.
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی.

سوأل دوم:اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

جواب:
اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون میخواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)

شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟
 
 
 از این سوال به بعد برای مهندسان نیست


سوأل سوم:ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.

عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید.
1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟



به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است.
باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.
مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!

سوال آخر؟پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم پنجمی چیه؟



جواب: Nunu؟



نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.

یک رفتنی...

 

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
 
گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
 
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
 
گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم
 
گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟
 
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
 
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
 
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟
 
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش
 
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

 
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
 
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
 
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
 
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
 
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
 
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
 
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
 
آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی
 
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
 
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
 
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
 
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
 
مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
 
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم
 
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟

 
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
 
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

 
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

 
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
 
گفت: بیمار نیستم!

گفتم: پس چی؟
 
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی
 
مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد

 

جوابیه ی خدا

نمیدونم تا حالا حرف های خدارو اینقدر ساده و صمیمی شنیده بودین؟!

این یه نامه هست از طرف خدا به ما (ما آدمای بی معرفت!! )

خواهش میکنم 5 دقیقه وقت بذارین و تا آخرش بخونین.

من که خیلی متاثر شدم...


    جوابیه پروردگار به یک منتظر  

سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد ؛

 که من  نه تو را رها  کرد ه ام و نه با  تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)   

افسوس که هر کس را به تو فرستادم  تا  به تو بگویم دوستت دارم

 و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس  30)

 و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)

 و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو  قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

  و  مرا به مبارزه طلبیدی  و چنان توهم زده شدی که  گمان بردی ؛

             خودت بر همه چیز  قدرت   داری. (یونس  24)

و این در حالی  بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی ؛

   و اگر مگسی از تو چیزی   بگیرد نمی توانی از او پس بگیری  (حج 73)

پس چون   مشکلات از  بالا  و پایین آمدند و  چشمهایت از وحشت فرورفتند،

       و قلبت آمد توی گلویت  و تمام  وجودت لرزید چه لرزشی،

    گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی ؟!

          اما به من گمان  بردی چه گمان هایی .( احزاب 10) 

 تا زمین با  آن فراخی بر تو تنگ آمد  پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی

               و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری،

          پس من به  سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ،

               که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)

وقتی در تاریکی ها  مرا  بزاری خواندی که اگر تو را برهانم  با من می مانی،

تو را از اندوه رهانیدم اما  باز  مرا  با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام  63-64)

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی

 و  رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید  

از من ناامید شده ای. (اسرا 83)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

           غیر از من  خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

                         پس کجا می روی؟ (تکویر 26)

 پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

            چه چیز جز بخشندگی ام  باعث شد تا مرا که می بینی؛

                         خودت را بگیری؟(انفطار 6)

    مرا  به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را

     در  آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره  به هم فشرده می کنم

تا  قطره ای باران از  خلال آن  ها بیرون آید و به خواست من  به تو اصابت کند

 تا  تو فقط  لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،

 ناامیدی تو را پوشانده بود  (روم 48)

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ،

          و در شب روحت را  در خواب به تمامی بازمی ستانم

  تا به  آن آرامش  دهم و روز  بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم 

 و  تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار   ادامه می دهم. (انعام  60)

 من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت  می دهم  (قریش 3)  

       برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه  با هم باشیم (فجر 28-29)

      تا یک بار دیگه  دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)


یاحق.

ارزش واقعی

  قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد  حرکتی کرد  که دورش
کند اما کاغذی را  در دهان سگ  دید .کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود"* لطفا ۱۲
** سوسیس و یه ران گوشت بدین* " . ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده
بود  سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت  .سگ هم  کیسه
راگرفت و رفت .
 قصاب که کنجکاو شده بود و از  طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و
بدنبال سگراه افتاد .
 سگ  در خیابان  حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید . با حوصله ایستاد تا  چراغ
سبز شد و  بعد از خیابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به
ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو  حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد .قصاب متحیر
از حرکت سگ منتظر ماند .
  اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت
.صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد   دوباره شماره انرا چک کرد   اتوبوس درست بود
سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
 اتوبوس در حال حرکت به سمت  حومه شهر  بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد
.پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس
ایستاد و سگبا کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید .گوشت را روی پله گذاشت و   کمی عقب
رفت و خودش را به در  کوبید .اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز
نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت   و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند
و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
 مردی  در را باز کرد و شروع  به فحش دادن  و تنبیه  سگ و کرد.قصاب با عجله
به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است  .این
باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این هفته
است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!
نتیجه اخلاقی :
اول اینکه *مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.** *
و دوم اینکه *چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر
ارزشمند و غنیمت است** *.
سوم اینکه* بدانیم دنیا پر از این تناقضات است**.** *
پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان
را بدانیم

تا به حال چقدر زندگی کرده ایم؟

تا به حال فکر کردین که چقدر از زندگیتون لذت می برین؟!

داستانک زیر رو بخونین شاید از این به بعد تصمیم گرفتیم جور دیگه ای به زندگیمون نگاه کنیم و از اون لذت ببریم...



هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟

گفتم نه

گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟
گفتم: نه !

گفت: اصلا عاشق بودی؟

گفتم: نه
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟
با درماندگی گفتم: آره، ...... نه، ..... نمی دونم !!!

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ....

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد.

ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟
جواب دادم: نه !
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی

 

 

 

 


 

 

 

زندگی ...

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم 

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین امروز است.

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.



"سهراب سپهری"