در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چاره ای
حالی نماند تا بزنی فالی ای رفیق
خیری کجاست تا بکنی استخاره ای
هر پاره ی دلم لب زخمی ست خون فشان
جز خون چه می رود ز دل پاره پاره ای
از موج خیز حادثه ها مأمنی نماند
کشتی کجا برم به امید کناره ای
دیدار دلفروز تو عمر دوباره بود
اینک شب جدایی و مرگ دوباره ای
از چین ابروی تو دلم شور می زند
کاین تیغ کج به خون که دارد اشاره ای
گر نیست تاب سوختنت گرد ما مگرد
کآتش زند به خرمن هستی شراره ای
در بحر ما هراینه جز بیم غرق نیست
آن به کزین میانه بگیری کناره ای
ای ابرغم ببار و دل از گریه باز کن
rasti ahange kheili ghashange... ki has? esmesh chie?
هادی فرج الهی، عاشقونه
ارامش میده برا همین دوسش دارم