عشق این آتش گرمی که بپا کردی نیست
اینکه یک شهر بدنبال خود آوردی نیست
عشق موجود عجیبی است که در عصر شما
صید افتاده به دامی است که برگردی نیست
بی سبب نیست به اندازه انگشت دو دست
بین بازارچه شهر شما مردی نیست
فکر تنهایی عشاق کمر می شکند
بین یک جمع فراموش شدن دردی نیست
پرده بردار از این چهره ی آدم برفی
پشت این خنده معصوم بجز سردی نیست
سیب در دست من افتاد که ثابت بشود
عشق جز جاذبه مردی و نامردی نیست
ماه ساقی آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاک
آسمانیست که افتاده زمانی بر خاک آفتابیست که در خاطره ی شبها ماند بوسه ی نیمه تمامیست که بر لبها ماند آب، عکسیست که در چهره ی جام افتادست
آهوی تازه خرامی که به دام افتادست آب، پیش از عطش خاک، نمایان بودست
جوهر زخمی خودکار خدایان بودست آب، بادیست که از ماه به مریخ وزید در زمین خون شد و از پیکر تاریخ چکید آمد و آمد و آیینه ی چشم همه شد عاقبت مایه ی شرمندگی علقمه شد *نخلها نعره کشیدند که اینجا باغیست آه در حافظه ی آب چه ظهر داغیست! داغ آن ظهر چه با سینه ی دریا می کرد؟
"دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد" ظهر بود و عطش فاجعه یاغی شده بود
ماه دریا نفس قافله ساقی شده بود
ماهساقی به حرم خانه ی خون آمده بود آتشی بود که از خیمه برون امده بود مشک های تهی خسته، نگاهش کردند کودکان حرم آهسته، نگاهش کردند بر لبش تشنگی شرجی صد جام وسبوست
"آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست" لشکر شام فغان کرد که سردار آمد بگریزید، که آن شیر علمدار آمد
ساعتی رفت که از لشکریان خود انداخت نظری بر لب خشکیده ی آن رود انداخت *آه ای قافله سالار جوانمرد حسین!آه ای ماه تماشایی شبگرد حسین!رود می خواست تو با خاطر شادش برسیآب در چشم تو زل زد که به دادش برسیآب را ریختی و فصل شکوفایی بودخاک بر سر شدن آب تماشایی بودآب آن روز نمی مرد و تقلا می کرد"جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد"آب در سینه ی خود شعله ی آهی انداختماهساقی به سوی خیمه نگاهی انداختساقی آن روز سبوی همه را خالی کردمشک بر شانه ی او گریه ی خوشحالی کردچه نجیبند غریبان که جدا می مانند!دستهایی که لب علقمه جا می مانندمشک آبی که چه لبهاست همه بیمارش"هر کجا هست خدایا به سلامت دارش"*آه ای قافله سالار جوانمرد حسین! آه ای ماه تماشایی شبگرد حسین! مشک را بردی و صد زخم کبود آوردی؟ و دو بازو که نه انگار دو رود آوردی
خیمه ها منتظر برق نگاهت بودند همه ی چلچله ها چشم به راهت بودند تیغ های که به قصد تو هجوم آوردند همگی از همه سو پشت وپناهت بودند عطش رود به فرمان تو جاری شده بود
نخلهای عطش آلوده سپاهت بودند چه کمانها که به دنبال کمین می گشتند تیرها دربدر چشم سیاهت بودند کودکان حرم آنروز همه دانستند خیمه ها، سوخته ی آتش آهت بودند تیغ ها مثل هلال آمده بودند برون
زخمها خیره به آن صورت ماهت بودند
تو به لب تشنگی تیغ محبت کردی آب های کف آن رود گواهت بودند *آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاکآسمانیست که افتاده زمانی بر خاکآب از آن روز دلی را به دوا شاد نکرد"یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد"آب از آن روزبه خونخواهی جام آمده استآب زخمیست که از کوفه به شام آمده است
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن، افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هر چیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر درکرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟!
با موبایل خود مبادا فیلم برداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
منت خدای را عزوجل که زن را قندو عسل قرار داد. همو که ازدواجش موجب محنت
است و به طلاق اندرش مزید رحمت. هر لنگه کفشی که بر سر ما می خورد مضر
حیات است و چون مکرر فرود آید موجب ممات. پس در هر لنگه کفش دو ضربت
موجود و بر هر ضربت آخی واجب.
مرد همان به که به وقت نزاع
عذر به درگاه نساء آورد
ورنه زنش از اثر لنگه کفش
حال دلش خوب به جا آورد
ضربت لنگه کفش، لاحسابش هم از راه رسیده، و جیب شوهر بدبخت را به قیچی
خیاطی درآورده و حقوق یکماهه او را به بهانه جوئی بخورد.
شوهر و نوکر و بد بخت و فلک درکارند
تا تو پولی به کف آوری و ماشین بخری
شوهرت با کت و شلوار پر از وصله بود
شرط انصاف نباشد که تو مانتو بخری
اگه ما بچه ها لیوان بشکنیم : ای دست و پا چلفتی
-اگه مامانه بشکنتش : قضا بلا بود
-اگه باباهه بشکنتش : این لیوان اینجا چیکار میکنه...
به سلامتی همه مامان باباها و بچه های چلفتی
به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم
دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن
آمریکایی ها تو فکر اینن که کی برن مریخ...
ما ایرانی ها نهایت فکرمون اینه که کی بریم تایلند !
سلامتی ماایرانیا
سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه
یکی از ترس ناک ترین جملات دوران مدرسه ،این بود که :
"یه برگه از کیفتون بیارید بیرون"
به سلامتیه بچه مدرسه ای ها
بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا "تومن" چون هم تو هستی توش، هم من
به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون
چیکه میکنه...
سلامتی اونایی که دوسشون داریم و نمیفهمن ... آخرشم دق میدن مارو
به سلامتی اون دختری که وقتی تو خیابون
یه لکسوز واسش بوق میزنه بازم سرشو
میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه 730 هم
داشته باشی... چرخ پراید عشقمم نیستی!!!
صلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!
سلامتی همه اونایی که اگه تلفُ طلف بنویسی بازم تشکر میکنن!
بسلامتیه اون پسری که خواست آدم بشه
ولی یه دختر اومد تو زندگیش و نذاشت . . .
همیشه پای یک زن در میان است !
سلامتیه دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین.... چون یه دنیا
ارزو با خودم به گور میبرم.....!
به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی.....خوابه....ولی واسه این که دلت رو
نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی....باید بیدار میشدم.
سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن که شبیه باباهاشون
شن.نه مث جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون شن.
به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریف به احترامش
بازی نمی کنن
به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره
پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت. دختر هابیل جوابش کرد و گفت: نه، هرگز؛همسری ام را سزاوار نیستی؛تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد. تو همانی که بر کشتی سوار نشدی. خدا را نادیده گرفتی و فرمانش را. به پدرت پشت کردی، به پیمان و پیامش نیز
غرورت غرقت کرد. دیدی که نه شنا به کارت آمد نه بلندی کوهها؟
پسر نوح گفت: اما آن که غرق می شود خدا راخالصانه تر صدا می زند، تا ان که بر کشتی سوار است. من خدایم را لا به لای طوفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.
دختر هابیل گفت: ایمان، پیش از واقعه به کار می آید. در آن هول و هراسی که تو گرفتار شدی، هر کفری بدل به ایمان می شود. آن چه تو به آن رسیدی ، ایمان به اختیار نبود، پس گردنی خدا بود که گردنت را شکست
پسر نوح گفت: آنها که بر کشتی سوارند امنند و خدایی کجدار و مریز دارند که به بادی ممکن است از دستشان برود. من آن غریقم که به چنان خدای مهیبی رسیدم که با چشمان بسته نیز می بینمش و با دستان بسته نیز لمسش می کنم. خدای من چنان خطیر است که هیچ طوفانی آن را از کفم نمی برد
دختر هابیل کفت: باری تو سرکشی کردی و گناهکاری. گناهت هرگز بخشیده نخواهد شد
پسر نوح خندید و خندید و خندید و گفت: شاید آن که جسارت عصیان دارد،شجاعت توبه نیز داشته باشد. شاید آن خدا که مجال سرکشی داد، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد
دختر هابیل سکوت کرد و سکوت کرد و سکوت کرد و آنگاه کفت: شاید. شاید پرهیزکاری من به ترس و تردید اغشته باشد، اما نام عصیان تو دلیری نبود. دنیا کوتاه است و آدمی کوتاهتر. مجال ازمون و خطا این همه نیست
این یعنی اینکه دخترا شکلات هستند و پسرا مگس و حجاب مثل پوست شکلات میمونه!
حالا به سوالات زیر جواب دهید:
۱- شباهت دخترها به شکلات در این است که …
الف- هر دو به کشورهای عربی صادر می شوند
ب- هر دو را باید بسته بندی کرد تا فاسد نشوند
ج- هر دو باید دور از دسترس اطفال نگهداری شوند
د- هر دو برای لذت بردن ساخته شده اند و خاصیت دیگری ندارند
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۲- دختری که در محل کار حجاب را رعایت می کند
ولی در خانه پارتی می اندازد چه نوع شکلاتی است؟
الف- شکلات مغزدار
ب- شکلات رژیمی
ج- شکلات دو رنگ
د- هات چاکلت
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۳- اگر نسبت دخترهای بدحجاب به پسرهای دخترباز مانند
نسبت شکلات باشد به مگس، نسبت پسرهای دخترباز به بچه مثبت ها مانند نسبت …
الف- مگس بالدار است به مگس بی بال
ب- مگس سالم است به مگس دیابتی
ج- مگس معمولی است به خرمگس
د- مگس سمج است به مگس بی بخار
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۴-اصطلاح (( شکلات پیچ )) به چه معنی است؟
الف- دختری با حجاب خفن که فقط یک چشمش بیرون است
ب- میت کفن شده
ج- کسی که دوست دخترش او را پیچانده باشد
د- الف و ب صحیح است
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۵- پسری که با دخترهای گشت ارشاد دوست می شود چه نوع مگسی است؟
الف- خرمگس
ب- مگس نابینا
ج- مگس سرکه
د- مگس قانع
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۶- اگر دخترها شکلات باشند و پسرها مگس نقش گشت ارشاد برابر است با …
الف- خرمگس معرکه
ب- پشه بند
ج- بسته بند سیار
د- صاحب قنادی
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۷- با استفاده از پیام نهفته در تصویر بالا شعر انحرافی زیر را اصلاح کنید
(( حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم ))
الف- حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا تا بیان حالتو بگیرن
ب- حاجت مطرب و می نیست تو هم برقع نگشا که حوصله دردسر نداریم
ج- مطرب و می چیزهای بسیاری بدی می باشد خواهرم تو شکلاتی
و من مگستم خودت را در جای خشک و خنک و پوشیده نگه دار
که من هم بروم دنبال کارم
د- حاجت مطرب و می نیست تو برقع نگشا زلفاتم جمع کن بزار سر ما هم سر جاش بمونه
———— ——— ——— ——— ——— ——— —–
۸-به سوالات فوق چگونه جواب دادید؟
الف- با کمک یک حشره شناس
ب- با کمک یک قناد
ج- همینجوری قضا قورتکی ****
از راه میرسند پدرها غروبها
دنیای خانه، روشن و زیبا غروبها
از راه میرسند پدرها و خانهها
آغوش میشوند سراپا غروبها
از راه میرسند و هیاهوی بچهها
زیباترین ترانهی دنیا غروبها
اما به چشم دخترکان شوق دیگریست
شوق دوباره دیدن بابا غروبها
بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشستهایم همینجا غروبها
اینجا پدر خرابهی شام است، کوفه نیست
اینجا بیا به دیدن ما با غروبها
بابا بیا که بر دلمان زخمها زدهاست
دیروز تازیانه و حالا غروبها
دست تو را بهانه گرفتهست بغض من
بابا ز راه میرسی آیا غروبها؟
بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنهایم هر دو تو را تا غروبها
از جادهها بیایی و رفع عطش کنی
از جادهها بیایی ... اما غروبها
بسیار رفتهاند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفتهاند خدایا غروبها
کمکم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظههای غربت دریا غروبها
خاموش شد وَ بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروبها
بعد از هزارسال هنوز اشک میچکد
از مشک پارهپارهی سقا غروبها
اسماعیل امینی
پرسم مگر سیر آمدی زان لقمه های جان فزا
این ســان تکاپو مــــی کنی تا در ببندد روی ما
هر دم تمـاشــا مــی کنم رخسار آن مه پاره را
بر روزه مـانم سال و مــه باشـــد مرا قوت وغذا
هر دم تماشاگر شوم ، شاید نظـــر دارد بــه ما
پیشاپیش عیدتان مبارک باد
یکعمر غیر دیده گریان نداشتیم
پیراهنی ز یوسف کنعان نداشتیم
عمر عزیز صرف دریغ گذشته شد
فرصت گذشت و همت جبران نداشتیم
سودایمان هماره خدا بود و نان و عشق
اما برای اینهمه امکان نداشتیم
اثبات بیگناهی خود را به روز حشر
جز اشک خون اقامه برهان نداشتیم
دندان حرص تیز، ولی نان نبودمان
نان آندمی رسید که دندان نداشتیم
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و... انسان نداشتیم
امروزمان سیاه و مصیبت نبود اگر
تاریخ پرشکوه و درخشان نداشتیم
مؤمن به نفس کافر خود میشدیم کاش
کاری به مشرکان مسلمان نداشتیم
گفتند: «زندهاید»، بگویید زندهایم
گفتیم زندهایم، ولی جان نداشتیم
سیدعبدالجواد موسوی
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد
بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
یا سیل می بارد و یا باران ندارد
بابا انار و سیب و نان را می نویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد
بنویس کی آن مرد در باران می آید
این انتظار خیسمان پایان ندارد
ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد
غلامعلی شکوهیان