شما رو به خواندن دو توصیه ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای به وبلاگ نویسان و اهالی سایبر می کنم که البته اصل خبر ماله رجا نیوزه!
از برکات فتنه سال گذشته تبدیل فضای اینترنت از ابزاری صرفا ارتباطی به بستری فرهنگی بود. البته این مسئله پیش از این هم در میان جوانان ارزشگرا و ولایتمحور وجود داشت که فتنه سال گذشته به گسترش دامنه و فراگیری آن انجامید. آسیب شناسی، بازخوانی و توجه به عملکرد و فعالیت وبلاگ نویسان متعهد در فضای مجازی از ضروریات ارتقای این بستر فرهنگی است.
اقبال مثبت رویشهای جدید انقلاب اسلامی به فضای سایبر البته بدون آسیب هم نبوده است تا جایی که در دو مرحله، تذکر رهبر عزیز انقلاب را در پی داشت، البته تربیت دینی و ولایی فرزندان روح الله به گونه ای است که حتی سیلی رهبر برایشان احلی من العسل است نسبت به صلوات دشمن؛ همانگونه که حضرت علی علیه السلام میفرمایند: اگر با شمشیر بر بینى مؤمن بزنم که دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد کرد، و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد.
این مسأله فارغ از نگاه مچگیرانه و انگشت اتهامزنی به این و آن، توجه به یک نکته مهم و مغفول را ضروری میسازد؛ بازخوانی عملکرد گذشته، آسیب شناسی راه طی شده و تدوین منشوری برای نحوه عملکرد افسران جنگ نرم در فضای سایبر.
لازم است بزرگان قوم و استخوان خرد کردههای این مسیر دور هم جمع شده و منشوری بر پایه قواعد اخلاقی، ولایی و اعتقادی برای جماعت کیبورد به دست تنظیم کنند تا دیگر بهانه به دست دشمن نداده و از همه مهمتر موجبات رنجش رهبر عزیزمان فراهم نشود.
این تذکر میتواند فصل جدیدی را در شکل گیری یک مطالبه و اقدام جدی برای تنظیم منشور، تعیین میزان و خط کشی برای سنجش عیار فعالیتهای نیروهای حزب اللهی رقم بزند. البته کار جهادی دستور العمل و بخشنامه بردار نیست، بازخوانی، آسیب سنجی و تنظیم قواعد و اصول، اتمام حجتی است که راه را بر اشتباهات بعدی ناهموار، نقاط ضعف و قوت را مشخص و تاحدودی به انسجام فعالیتهای سایبری امت حزب الله میانجامد، مضاف بر آنکه بهانه را از دست دشمن برای سوءاستفاده و مظلوم نمایی خواهد گرفت.
به عنوان نمونه، یکی از سنگرهایی که نیازمند توجه بیشتر وبلاگ نویسان متعهد و اصولگرا و ولایت محور است، توجه به موضوعات اجتماعی و فرهنگی با رویکرد دینی و ولایی است که در درجه اول امر به معروف و نهی از منکری برای متعهدان این مسیر تلقی شده و فضای زرد کنونی را شکسته و فتح سنگرهای جدید را ممکن میسازد.
واقعیت این است که دامنه تأثیرگذاری فعالیت وبلاگ نویسان ارزشی و متعهد در فضای مجازی، فتوحات بسیاری را در جنگ نرم به ارمغان آورد ولی نباید اجازه داد دشمن از تنگههایی که نادیده گرفته شده، ما را غافلگیر کند. اکثر وبلاگ نویسان تکلیف محور فضای مجازی تاکنون از روی احساس تکلیف، بدون آموزشهای خاص و بر اساس تربیت دینی عمل کردهاند؛ بازخوانی، آسیب شناسی و تدوین اصول برای این جهاد در عرصه سایبر مسأله ای است که تنگه احد جنگ نرم را برای رخنه، شبیخون دشمن کور میسازد و برکتی است که از فرمایشات و تذکرات حکیمانه و روشنگرانه رهبر عزیز انقلاب حاصل میشود.
تذکر اول رهبر عزیز انقلاب به وبلاگ نویسان؛
«واقعاً یکى از چیزهایى که ما همهمان [باید توجه کنیم]، به مردم هم باید بگوییم، یاد بدهیم که توجه بکنند این است که: به صرف توهم این که حالا این کار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یاوبلاگشان را آزاد نکنند که هر چه به دهنشان آمد، آن را بگویند؛ اینجور نیست، چون وسایل مدرن امروز همه مشمول همین حکم است. یعنى خواندن وبلاگ هم مثل خواندن کاغذ است، کتاب است، نامه است، مثل شنیدن حرف است. استماع غیبت شامل همهى اینها میشود؛ یعنى ملاک استماع در اینها وجود دارد مسلماً.»
تذکر دوم رهبر فرزانه انقلاب؛
«فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهایى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است.
انتقاد، مخالفت، بیان عقاید با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛
اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها.
همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه:
فضا را آشفته میکند،
و اعصاب آرام جامعه را به هم میریزد،
که امروز احتیاج به این آرامش هست “خداى متعال را هم از ما خشمگین میکند.»
من میخواهم این پیامى باشد به همهى آن کسانى که یا حرف میزنند، یا مینویسند، چه در مطبوعات، چه در وبلاگها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
“عدالت شیشه ای“
خامنه ای، خامنه ای عزیز! با تو حرف بزنم بهتره. اگه روی سخنم تو باشی، من آرومترم. راستی، امشب عادلانه ترین شب ساله. فردا شلاق بر تن عمار تو ”تحویل” می شه. باید به قوه قضاییه تبریک گفت! یادم نمیاد تا به حال برات نامه نوشته باشم… چرا! چرا! چند تا وصیت نامه نوشتم. تو وصیت لازم نیست دلیل بیاری. نامه نوشتن سخته، به خصوص وقتی زیر نور چراغ گردون قرمز باشه. الان اینجا برقا رو قطع کردن. خرناس یکی از خواص بی بصیرت بلند شده! بعضی چشما بدجوری توی این تاریکی برق میزنه! خدا می دونه این وقت شب چه لعن و نفرینی دارن منو می کنن! راستی “عمار”م اینجاس! بنده خدا مونده میون زمین مصلحت و آسمون عدالت. کاش اینجا نیومده بود. کاش توی همون صدر اسلام مونده بود. کاش… فتنه بعدی، فتنه سختیه! وقتی یاد فتنه بعدی می افتم نمی تونم فکرمو جمع کنم… خامنه ای، خامنه ای! ای پیرجوان زخم چشیده دیروز و ای شمع دلسخوته ترین پروانه های امروز! من مطمئنم که این چند ورق به دستت می رسه… مجبورم اگه حمله کنن، حمله کنم. اگه زخم بندازن، زخم بندازم… خدایا! تو رو به جان فاطمه کمکم کن زبونم گره نخوره تا بتونم دلایلمو بگم، تفسیرش باشه با اهلش… ادامه این متن را امشب در قطعه ۲۶ بخوانید.
قشنگی ژورنالیسم حکم می کند که تیتر می زدم: “لطفا به کاوه اشتهاردی شلاق بزنید” اما جذابیت عدالت از مسخره بازی های ژورنالیستی بهتر است و قوه قضاییه بهتر است به کاوه اشتهاردی شلاق نزند. شلاقی اگر دارد دستگاه قضایی، همان به که خرج تن سران فتنه شود. اگر این کار به مصلحت دستگاه قضایی نیست، شلاق زدن به تن کاوه فرزند شهید هم به مصلحت قوه قضاییه نیست. اصلا حالا که همچین است، حضرات باید در مورد همه عدالت را فدای مصلحت کنند. لطفا به کاوه اشتهاردی هم شلاق نزنید و اگر مهدی هاشمی چیزی به شما گفت، بگویید؛ هنوز مصلحت نیست کاوه فرزند شهید شلاق بخورد! بگویید؛ هنوز وقتش نشده! بگویید؛ کاوه به زودی شلاق می خورد! حضرات دستگاه قضا! لطفا اینجا هم بگویید؛ هنوز رهبر به ما امر نکرده! اینجا هم پای ولایت را به جای آبادی عدالت به لم یزرع مصلحت بکشانید! گیرم کاوه اشتهاری به عدالت باید شلاق بخورد؛ حالا چه اشکالی دارد؟ اینجا هم عدالت را قربانی مصلحت کنید و در این کار از “آقا” مایه بگذارید! کسی هم چیزی به شما گفت، بگویید؛ “ما گوش به فرمان رهبریم”. لطفا هنگام برخورد قضایی با بچه حزب اللهی ها هم، شما که اینقدر ماشاء الله هزار ماشاء الله ولایت پذیر هستید، نظر “آقا” را جویا شوید. لطفا هنگامی که عالیجناب راس فتنه حسین شریعتمداری را به محاکمه می کشانید، اینجا هم از ولایت استعلام کنید! راستی که شاید “آقا” راضی نباشد به شکایت مشتی فراری، مشتی فتنه گر، بچه حزب اللهی ها یکی یکی دادگاهی شوند. واحیرتا! ما آمده ایم از دادگاه جمهوری اسلامی دفاع کنیم و یا در همین دادگاه محاکمه شویم؟! کاش حسین شریعتمداری از جمهوری اسلامی اندازه شیرین عبادی سهم داشت! کاش کاوه اشتهاردی در جمهوری اسلامی اندازه مهدی هاشمی سهم داشت! کاوه اما بابا ندارد که از او دفاع کند. بابای کاوه سال هاست که به شهادت رسیده است. بابای کاوه رئیس مجمع تشخیص مصلحت هیچ کجا نیست. بابای کاوه فوق فوقش یک شهید است… هی داد بیداد! آن از حاج حسین، آن از مدیر مسئول روزنامه جوان، آن از مدیر مسئول روزنامه وطن امروز، آن از احضار این حقیر، آن از بستن وبلاگ افسران جنگ نرم، و این هم از شلاق خوردن کاوه فرزند شهید. مطالبه محاکمه سران فتنه دارند ملت از دستگاه قضا یا خواهان شلاق خوردن کاوه اشتهاردی اند؟ آقایان! لطفا به کاوه اشتهاردی شلاق نزنید. او به اندازه کافی شلاق خورده. من می دانم. من آمار شلاق هایی که کاوه بعد از شهادت پدر از این و آن خورده را دارم. کاوه مدرسه می رفت، زخم زبان، شلاق می زدند که؛ کاوه فرزند شهید است و می رود مدرسه شاهد که تخته سیاهش با یک دکمه کار ماشین لباس شویی را هم انجام می دهد و معلمانش را از “آکسفورد” آورده اند! کاوه رفت دانشگاه، گفتند؛ با سهمیه رفته. رفت سر کار، گفتند؛ با سهمیه رفته. نفس کشید، گفتند؛ بنیاد شهید به بچه های شهدا با همکاری سازمان هواشناسی اکسیژن بیشتری می دهد! بی کار شد، گفتند؛ بچه شهید بی کار است! مدیر مسئول روزنامه ایران شد، گفتند؛ سهمیه داشته! و من مانده ام این بار با کدام سهمیه کاوه اشتهاردی باید شلاق بخورد؟! کولر و یخچال و ماشین و خانه و مبل و کوفت و زهرمار، کم سهمیه بود که به فرزندان شهدا دادید؟ آیا سهمیه یک فرزند شهید که در فتنه “عمار” بود و روشنگری کرد، شلاق است؟! کاوه شلاق زیاد خورده، لطفا به احترام مصلحت، بر اندام او شلاق عدالت نزنید. شلاق، شلاق، شلاق… هر سهمیه ای که شما به ما دادید، از شلاق بیشتر تن ما را سرخ کرد! نه فقط سهمیه کولر و یخچال برای کاوه، جای پدر نمی شود، سهمیه شلاق هم برای مدیر مسئول روزنامه ایران جای خالی پدر را پر نمی کند. آری، کاوه اشتهاردی فرزند شهید است اما این مهدی هاشمی است که پدر دارد. مهدی هاشمی نفوذ دارد ولی پدر کاوه اشتهاردی به شهادت رسیده است… آهای شهدا! خوب شد که همان بعثی ها شما را کشتند و الا اینجا باید از بعضی ها شلاق می خوردید و در عین حال از عدالت از شلاق بر تن ظالم دفاع می کردید. هی شهدا! “جنگ تحمیلی” شما، پیش “جنگ تحلیلی” ما بازی دست گرمی بود! که ما اینجا باید عمار باشیم و از علی دفاع کنیم و بر فتنه گران بخروشیم و با شکایت دزد سر گردنه که سخت هیز و چشم چران است، شلاق بخوریم و بعد، از قوه قضاییه عذرخواهی کنیم که چرا و به چه حقی “عمار” بودیم؟!… و چرا “تو” گفتیم به مهدی هاشمی که “بابا” دارد؟!… و من این بار با دنیایی اشک با دلی پر از غصه با چشمی خسته و به خون بسته می خواهم بنویسم؛ “بابای ماست خامنه ای”.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ