از آشنا بیگانه می سازد

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد

سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد

که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد

مرنج از بیش و کم ، چشم از شراب این و آن بردار

که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد

مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم

که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

به من گفت ای بیابان گرد غربت کیستی؟ گفتم:

پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد

مگو شرط دوام دوستی دوری است ، باور کن

همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد

 

نظرات 1 + ارسال نظر
saeed پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 21:29

ممنون هادی....ممنون فاضل

الکی که من عاشق شعراش نیستم که کل کتاباشو دارم و خوندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد