این بغض، در گلوی ِ حقیقت شکستنی است


شب میچکد...ونم نم ِ باران گرفته است
امشب دوباره حال خیابان گرفته است

حسی غریب در همه جا پرسه می زند
ودسته های ِ سینه زنی جان گرفته است

تصویرهای ِ محو وشلوغ ِ همیــــــــشگی
در کوچه های ِنم زده میدان گرفته است

تصویری از سری که سرافراز می شود
بالای نیزه مجلس قرآن گرفته است

طفلی که از گلوی خودش خون مکیده بود
یا خواهری که شام غریبان گرفته است

یا آستین خالی مردی که می رسد 
و...مشک را به گوشه ی دندان گرفته است...

دست ردی است،این که توبر سینه میزنی
دستی که بوی دغدغه ی نان گرفته است

این چندقطره اشک...نه این آب،اشک نیست
روح تو را قساوت سیمان گرفته است

مجلس تمام می شود وفکر می کنی
بازار کار ِ حضرت ِ شیطان گرفته است

این بغض، در گلوی ِ حقیقت شکستنی است
تاریــــــخ ، اگرچه آن را... آسان گرفته است...      

                                                                             

نظرات 2 + ارسال نظر

درود وبمستر عزیزاگر بازدید بالایی دارید ، اگر توانایی فروش دارید ، اگر دنبال سرویس منحصر به فرد فروشگاهی هستید، اگر دنبال سرویس خرید اینترنتی هستید هم اکنون به ما بپیوندید

با احترام پایگان (ستاپ)

ستاره کویر پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:28 http://hadiseashna.blogsky.com

محرّم: آنگاه که انسانی به آن درجه از عشق و آگاهی میرسد که خالصانه وعاشقانه همۀ وابستگیها، دلبستگیها و حتّی جان شیرین را در راه آرمانی مقدّس فدا میکند، ملکوت خشنود میشود. کائنات آذین بندی میکند. خداوند لبخند میزند و عاشقانه آغوش می گشاید.چنین پروازی را سوگی نیست. ماتمی نیست. اشک و آهی نیست. بلکه تنها عشق است و شادی وصل. (از وبلاگ حدیث آشنا)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد