خبر آنلاین

حادثه خبر نمی کند...


سعید پسر خوبی بود.آدمی بود که می خواست دنیا را عوض کند...پسر شوخی که لبخند تلخش برای همه ما آشنا بود....

چه بگویم...

زمان :امروز چند دقیقه بعد از تمام شدن کلاس مبانی

مکان : ابتدای ملاصدرا رو به روی مهندسی 1

هدف : ورود به مهندسی 1

سعید در حین عبور از خیابان وقتی میخواست به سرعت از جلوی اتوبوسی که در چند قدمیش بود و به سرعت به سمت وی می آمدعبور کند بی خبر از آن بود که خطر در سایه به انتظار وی نشسته است.

موتوری که در کنار اتوبوس بود و به سرعت می خواست از سمت راست اتوبوس سبقت بگیرد به شدت به سعید برخورد کرد و او را به داخل جوی فاضلاب انداخت....

من خواستم کمکش کنم ولی....ولی نشد...


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...

نظرات 13 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:28

آخی پس امروز آخرین بار بود دیدمشون...از در کلاس رفت بیرون و اومد تو همینجور داشت میخندید...یادش گرامی

[ بدون نام ] شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:35

حالا کی حلواشو میده؟!من حلوا میخواااااااااااااااااااام

حالا حلوای چی میخواین؟
حلوا شکری عقاب خوبه؟

هادی شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:37

motoriye ke chizi nashood?

چرا. سعید غیبش کرد...
الان دارن دنبالش میگردن ولی هنوز خبری ازش در دسترس نیست...

[ بدون نام ] شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:23

حالا دیشو گرفتین؟!!!!

قرار شد فردا بیاد حساب کنه...

راستی اعضای بدنشو هم به مزایده گذاشتیم...
اگه خریدارید قیمت بدین..به بالا ترین قیمت فروخته میشه...

پری شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:59

اخیییییییییییییییییییییییییییییی چه پسرگلی بود همیشه خنده رو بود

پری خانم ( ! ) شکلک شما بود نه

خوب ولی گلچین روزگار امونش نداد...

[ بدون نام ] شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:28

خوبه حالا در مهندسی یه خط عابر کشیدن به اون گندگی و قرمزی...ولی بازم بچه ها....

بازم بچه ها نه !!!!
بازم راننده ها...
ما دقیقا داشتیم از روی همون خط کشی عبور می کردیم...
ولی متاسفانه توی ایران این مساله رو بارها و بارها شاهد بودم که راننده های محترم وقتی می بینن که عابری داره از خیابون رد میشه به جای اینکه سرعتشونو کم کنن تا عابر بتونه رد بشه سرعتشونو زیاد میکنن .عابر بیچاره هم یا باید به وسیله همین اتوموبیل له بشه یا بدوِ که در این صورت موتوریه حتما میزنش.مثل بلایی که سر سعید اومد...اگه راننده اتوبوسه سرعتشو کم میکرد ما عجله نمیکردیم و موتور سعید رو نمیزد...

سعید یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:37

خیلی نامردین.برا یکی یکیتون دارم مخصوصا تو محمد
یه روز تو وبلاگ نبودم البته الان از اون دنیا دارم نظر میدم تو بهشت.
راستی خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است بی جنبه ها.
خوبه با محمد بری دزدی اصلا به هیچکه نمیگها.
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش)(که تا یکدم بیاسایم زدنیا و شروشورش

تو خون آلوده خودتو کثیف نکن
;-)
شراب خوردی که موتورو نیست!



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با خود عهد کردم که دگر می نخورم.... بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر

x3 یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:47

شوخی جالبی بود اما کاشکی قبلش با سعید هماهنگ کرده بودید یه هفته سر کلاس نمیومد بچه ها را میگذاشتیم سر کار کلی میخندیدیم1

شوخی نبود... واقعا سعیدو موتور زد...من باهاش بودم...
ایشالا سری بعد..

[ بدون نام ] یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:04

راستی من امروز یه لحظه احساس کردم دیدم این آقا سعیدو فک کنم سلامم کردم بهش!!روح بودین پس!!!

روح سعید تو عذابه ، این یه مدل آزمایشیه!

پری دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:46

من خریدار کلیه هستم تو کار رد کردن اونور ابم
سروش جان قیمت اولشو بگو

کلیه تموم شده...قلوه یا سنگدون میخوای؟ مشتری شی ارزونترم حساب میکنم...

پری سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:40

فعلا بازار قرنیه چشم داغه اگه تو دست و بالت هست بریم پای معامله

اون موقع که سعید افتاد دو تا کلاغ اومدن چشماش رو در آوردن..اگه چیزه دیگه ای میخواین در خدمتم..

سعید سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:32





اقای پری خانوم اگه تو دستم بیفتی زنده به گورت میکنم قرنیه منو میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نگران نباش سعید.بذار روحت در آرامش باشه...من قرنیتو گذاشتم تو دفتر خاطراتم به هیچکسم نمیدم...

راستی این پری کیه؟؟؟



سعید به سروش اعتماد نکن ؛ امروز گذاشته تو دفتر خاطرات ، فردا میندازتش دورا!!!

علی اکبر جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:53

سعید مواظب خودت باش
هر گل که به گلستان می دهد صفا
گلچین روزگار امانش نمی دهد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد