این یکی از زیباترین شعرایی که خوندم دلم نیومد نزنم.
فالگیر
فهمید دارم حسرتی، داغی، غمی ؛ فهـمید
از حجــم اقیــانوس دردم شبنـمی فهمید
می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید
این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید
امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید
اوداشـت هفـــده سـال یا هجده... نمی دانم
(ادامه مطلب)
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید:
مـو فالـگیرُم... اومدُم فالِت بگــیرُم.... هـای
فهــمید دارم اضـطرابی ، ماتمـی ؛ فهـمید
دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید
بخـتِت بلـنده... ها گُلو! چِشمون شیطون کور
راز تــونـه گـفــتـُم پریـنــو آدمــی فـهـمید
هی گفت از هر در سخن ، از آب و آیینه
از مهـره ی مار و طلسم و هر چه می فهمید
بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد
هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید!
عاشق شدیا هادی...
نگفتی شعر از کیه؟
محمد از تو دیگه توقع نداشتم این حرفا رو بزنی ؛-) ،ولی خودمونیم(.........نشدی وگرنه می فهمیدی)شعر از استاد بهرامیان بود فسایی هم هست.
شعر نسبتا قشنگی بود و یه کم عشقولانه ،امیدوارم موضوع شعرهات متنوع تر بشه*
اقای سرافراز معلوم میشه معارفه کار خودشو کرده!!!
به نظر میرسه (ـــــــــــــ) شدین.!!!
خوبه بازم هیچ کدوم از بچه های کلاس(فالگیر یا کولی نیستن)....... شدم؟عاشق؟من؟
اوووفی....اینا چیه؟
زشته آخه وبلاگ دانشگاه محل این صحبتاست!!بحث علمی کنین یکم!
mage ashegi jorme ke bande khoda ro mikoobin ?
اقای مکانیک آخه دوره این عاشقیا مال ترم اول بود دیگه دمده شده این کارا...
الان چی مده؟
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
احمد شاملو
الان دیگه بچه ها عاشق یکی نمیشن چون سرشون کلا رفته...با همه رابطه حسنه بر قرار میکنن...به شما هم توصیه میکنم عاشق نشین
من؟عاشق؟ من دیگه عمرا از این شعرا بذارم تو وبلاگ
mr.S
hAME MOMKENE 1ROOZ ASHEGH BESHAN PAS JAYE NEGARANI NIST...
گیر دادینا! بگم غلط کردم خوبه؟(نه امسال ساله من نیست و...)
اقای سرافراز بچه ها جنبه ندارن! شعر قشنگی بود!
ممنون.دلداری دادید .قصد داشتم پست رو کلا پاک کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لوسش نکنین
اقا هادیمونم از دست رفت بیچاره عاشق شده
سروش دیگه از تو انتظار نداشتم ولی انصافا شعرت خیلی قشنگ بووووووووووووووووووود
ممنون.
راس میگن این پری به دخترا نمیبره!!کی هستی آخه؟!!
ولی من احساس میکنم پری دختر باشه...اگه دختر باشه احساس میکنم بتونم حدس بزنم کیه!!! (یواخینلو)
ببین چه وضعیه!
حالا چرا گیر دادید به ن؟
گیر دادین به "ن" نه ؛ گیر دادن به " من"
خواهش میکنم قبلا از ثبت یه بار بخونیدشون
سوتی ۲ ذاکر :
لطفا یه نگاه به نظر قبلی بیندازید...
کَسی که از دیگران ایراد می گیره خودش نباید ایراد داشته باشه سید جون...
منظور ذاکر قبل از ثبت بوده ( نه قبلا از ثبت...)